از آنجا که فناوری‌های جدید در تمام جهان بازارها را ادغام می‌کنند و آنها را رقابتی‌تر می‌سازند، اما شهرهای کوچک تولیدی در کشورهای صنعتی متحمل درهم ریختگی اقتصادی ناشی از آن می‌شوند. این شهرهای کوچک تولیدی ویران شده‌اند زیرا کارفرمایان بزرگ، کارخانه‌ها را به آن‌سوی آب‌ها انتقال می‌دهند یا فرآیند کار را خودکار کرده و نیروی کار را تقلیل می‌دهند. اگرچه این روند از دهه‌ها قبل آغاز شد اما حجم و سرعت گسترش تولید و صادرات چین در ۲۰ سال گذشته به طور چشمگیری این فرآیند را تسریع کرده است. به لحاظ تاریخی، بازارها آنگاه که مشاغل قدیمی را از میان بردند، مشاغل جدیدی به جای آنها خلق کردند. متاسفانه، امروز مشاغل جدید معمولا در بخش خدمات و در ابرشهرهای شکوفایی مانند لندن و نیویورک ظهور می‌کنند نه در شهرهای تولیدکننده و کارفرمامحورِ واحد یعنی همان جایی که ضررهای شغلی و از میان رفتن مشاغل در آنها حاد بوده است. حتی در میان آن مشاغل، مشاغلی که حقوق خوبی می‌پردازند مستلزم تحصیلات بالاتر یا مهارت‌های برتر و عالی‌تر است. طبیعتا، کسانی که از کار راحت طبقه متوسط به رده‌های «پریکاریات» رسیده‌اند عصبانی هستند و عصبانیت خود را بر نظام اقتصادی‌ای متمرکز می‌سازند که به تصورشان آنها را به شکل ناعادلانه‌ای بر زمین کوفته است [Precariat: در جامعه‌شناسی و اقتصاد، به نوعی طبقه اجتماعی اطلاق می‌شود که از افراد بی‌ثبات و ناپایدار – از نظر وضعیت شغلی و معیشتی- تشکیل شده‌است، این بی‌ثباتی، تزلزل و مخاطره شرط وجود و حیات این طبقه است که سبب فقدان امکان پیش‌بینی و امنیت مادی یا روانی برای اعضای آن خواهد شد. این اصطلاح با ادغام اصطلاحات متزلزل و پرمخاطره (precarious) با پرولتاریا(proletariat) به‌دست می‌آید].

«راگورام راجان»، استاد مسائل مالی در دانشکده «بوثِ» دانشگاه شیکاگو، در مقاله بلندبالایی در ۳ آوریل ۲۰۲۰ در «فارن پالیسی» نوشت، سیاستمداران از تمام طیف‌های سیاسی، در واکنش به این امر، پیشنهاد مانع‌سازی در مسیر مهاجرت، تجارت و حتی بده‌بستان با شرکت‌های مشخص خارجی را مطرح کرده‌اند. به نظر می‌رسد خروش و غوغا برای «عدم جهانی‌سازی» (deglobalization) شروع شده است. در نتیجه، دنیا به سویی می‌رود که «کمتر باز شود». به عبارت دیگر، دنیا در حال حرکت در مسیری است که آغوش خود را به روی برخی شرکت‌ها ببندد. با وجود این، هیچ یک از این پاسخ‌ها به مارش غیرقابل توصیف «اتوماسیون» کمک نخواهد کرد. در حقیقت، فناوری‌ها شکل گرفتند تا جایگزین مشاغل خدماتی کم‌مهارتی شوند که در مناطق شهری ظهور کرده‌اند مانند رانندگی برای اوبر یا کنار هم قرار دادن بسته‌هایی برای آمازون آن هم با یک هدفون در گوش که به شما می‌گوید کدام بسته را در کدام قفسه قرار دهید. دیوارهای مرزی هم وقتی از درون تضعیف شوند کار چندانی از پیش نخواهند برد. افزون بر این، کشورهای صنعتی که جمعیت‌شان رو به پیری است برای تکمیل نیروی کارِ در حال زوال خود و کمک به پرداخت حقوق و مزایای بازنشستگانشان به مهاجران نیاز خواهند داشت. در حال حاضر، به ازای هر فردِ بالای ۶۵ سال در آلمان سه کارگر وجود دارد. بر اساس مطالعه‌ای در سال ۲۰۱۸ از سوی بنیاد «برتلزمان» (Bertelsmann)، تا سال ۲۰۳۵ این نرخ ۱ به ۱ خواهد شد. بدون اصلاحات، هزینه‌کرد برای افراد مسن بدهی عمومی این کشور را تا سال ۲۰۶۰ به بیش از ۲۰۰ درصد GDP خواهد رساند. این بنیاد در یک مطالعه دیگر در سال ۲۰۱۹ دریافت که آلمان نیازمند ۲۶۰ هزار مهاجر جدید در سال است تا نیازهای کاری خود را محقق سازد.

کشورهای رو به پیری نیز نیازمند صادرات کالاها و خدمات به کشورهای دارای جمعیت جوان‌تر در جاهای دیگر هستند زیرا تقاضای داخلی‌شان رو به کاهش است. وخیم شدن روابط تجاری، چنان که برخی سیاستمداران مدافع آن هستند، شکلی از «خودآسیبی» است که تاثیراتش در آینده عیان‌تر خواهد شد. تحمیل محدودیت و تحریم بر شرکت‌های خارجی موجب از بین بردن زنجیره‌های تامین جهانی خواهد شد و باعث می‌شود تولیدات در جاهای دیگر گران‌تر و پرهزینه‌تر شوند. حتی زمانی که کشورها به لاک درون می‌خزند، فراگیری ویروس کرونا و تمام نشانه‌های ملموس برخاسته از تغییرات آب و هوایی نشان می‌دهد دنیا بیش از گذشته نیازمند همکاری جهانی است. تعطیل شدن بیشتر جهان در آینده این نوع همکاری را تقریبا غیرممکن خواهد ساخت. خوشبختانه، روش‌هایی برای احیا یا بازگرداندن ایمان به نظام بازار آزاد لیبرال وجود دارد؛ نظامی که موفقیت‌های زیادی را برای جهان به ارمغان آورده است. بسیاری از پاسخ‌ها در احیای اجتماعاتی قرار دارد که متحمل این جهانی شدن مدرن شده‌اند. اجتماعاتی که عقب مانده‌اند با وضعیت بغرنجی دست به گریبانند. مشاغل جدید وارد این مناطق نمی‌شود زیرا افراد فاقد مهارت‌های لازم هستند و در آنها فقر گسترده، سوء مصرف مواد و گاهی جرائم به چشم می‌خورد. تداوم وخامت و ویرانی‌های اقتصادی به این معناست که این مناطق فاقد «مدارس» محلی خوب و «نهادهای آموزشی» هستند؛ دو مساله‌ای که می‌تواند به مردم در کسب مهارت کمک کند. بنابراین، این جوامع باید در جبهه‌های مختلف برای احیای خود کار کنند. راه‌حل‌های بالا به پایین که در پایتخت‌های دورافتاده طراحی و ابداع می‌شوند نمی‌توانند کار چندانی برای فائق آمدن بر موانع بهبود اقتصادی و اجتماعی انجام دهند. محلی‌ها معمولا درباره آنچه باید انجام دهند چیزی نمی‌دانند، بنابراین باید تقویت شوند تا به اجتماعات‌شان برای بالا کشیدن خود کمک کنند